-
آرزو
شنبه 21 فروردین 1395 18:42
تمام آرزو هایت را در یک شیشه میریزی و هر روز صبح به آن نگاه میکنی " شیشه ی آرزوهایت هر روز پر تر " اما دلت هر روز خالی تر میشود "روزی خواهد رسید که به تمام آنها برسی " اما ندانی از همه بزرگترشان کدام بوده " برای کدام بیشتر تلاش کردی " و برای کدام شانس آوردی " از شیشه ی آرزویت خوب...
-
یلدای تنهایی
سهشنبه 1 دی 1394 17:24
آن مرد رفت " آن مرد در باران رفت " آن مرد در باران و با ساکی پر از هیچ رفت " اینجا همه اینگونه اند " خالی و پر صدا مثل طبل " امروز همه شاد بودند و دوست نداشتند فکر کنند به ناشادی ها " و من لبخند میزنم از این حس زودگذر " که فردا دوباره شب ها کوتاه میشوندو غم های من بلند " بیا...
-
روی خط . . .
یکشنبه 24 آبان 1394 15:59
نقاشی ات را روی کاغذ کاهی کشیدم ، زیبا بودی ، غرق در تماشای تو ، بهتی عجیب " وشبانگاهی لبریز از بغض " خانه ات اباد " یادت هست؟؟ خیابانو بارانو تو ، و جاده هایی آبی " روزها گذشت " تکه هایت ریز تر شده " فراموش شدی در پیچ و خم پوسیده ی احساسم " دیگر ازتو نخواهم نوشت " نبودی که...
-
تب
چهارشنبه 18 شهریور 1394 12:14
نوشتم و خواندی " خندیدمو گریه کردم " سرد شدم از تمام بودن ها " چقدر سخت است آبی باشی اما مشکی برازنده ات باشد " یا حتی ندانی آبی چه رنگیست اما " من به اندازه تمام تیر های چراغ برق " تمام سنگ فرش پیاده رو های شهر " تمام نیمکت های کهنه ی پارک ها " تمام ستاره های نیمه شب "...
-
رفتن
یکشنبه 7 تیر 1394 00:36
بازی میکنم " یا خود را به بازی میگیرم " تمام شدنش هیچ " شروعی که پایان بود " دور اخر است لعنتی "با توام میدانی اینجا اخر خط است؟؟ ، راهی نداری یا میمیری یا بر میگردی " بیخیال چه فرقی دارد وقتی همیشه برای تو بد بوده " خنده ام میگیرد از آبی که از سر گذشت " از جانی که دیگر نیست...
-
برای تو که پشت به تخته ایی
چهارشنبه 16 اردیبهشت 1394 01:40
در کلاس زندگی من " درس امروزم " زخم " هر چیزی که زخم ایجاد کند درد دارد" و درد خواهد گرفت " درد، درد است و شوخی ندارد" مهم نیست تنهایی " خیالی نیست همه ترکت کردند " چه فرقی دارد وقتی با دیگران هم باشی تنهایی امانت را میبرد " بیا " بیا بشینو یاد بگیر " درد ، درد...
-
تکرارهایی مرموز
دوشنبه 17 فروردین 1394 21:05
چشمهایی که به ثانیه خیره بود " اکنون در صدد پیدا کردن خویش است " غرق در حسی عجیب " بی مهابا " بدون ترس " قلبی ارام " و شبانگاهی سراسر بغز " دردهایم مانند گوسفندان قابل شمارش قبل از خواب شده است " امشب من بازنده هستم به تمام سال ها " به تمام ثانیه ها " به تمام خویشتن...
-
مردی در اتش
سهشنبه 26 اسفند 1393 18:26
صداهای ضخیم " حوصله را از سرم میپراند " رو به صفر ثانیه ها میروم" دنیایم ابری شده " حال اخرین هفته است و من در اخرین سشنبه . . . " روحی در من نمانده تا در اتش پیاده کنم " اتش از من بهتر میداند خاکستر چیزی برای سوختن ندارد " همان بس که نشستم پای حنجره ی شادمهر و من تنها کسی هستم که از...
-
زمانی برای کشتن
سهشنبه 5 اسفند 1393 19:00
ساعت ها همچو باد در گذرند . . . زمانی که برای پیروزی میجنگیدم " باختنم در چند قدمی من بود " و من چه اسوده از گذر زمان برای خود فردایی بهتر اندیشیدم " در افکار خودم غرق میشوم " دنیای من کوچک است اندازه ی تعداد ارقام ساعت دیواری " به وسعت کتاب شازده کوچولو " به کوچکی چند تکه کاغذ "بی...
-
بی بدیل
چهارشنبه 16 مهر 1393 23:36
نمیدانم چگونه شروع شد " از رویا های رنگین به شبگردی رسیدم " برایم معماست " هرشب برای خود زمزمه میکنم " چرا " چرا ؟؟ شاید دوست داشتم رنگ تاریکی را به تمام رنگ ها " شاید هم از معما خوشم می امد " دنیایم و زندگیم شکل تو شده است " یادت در تمام فضای وجودم بال بال میزند و من تنها در...
-
وکیل مدافع شیطان
دوشنبه 3 شهریور 1393 00:42
تو بودی " من بودم " دنیا بود " همیشه فکر میکردم نبودت چقدر دلم را خواهد سوزاند " حال که نیستی دلم بجای مردن فقط مردن میخواهد " من خواهم ایستاد " در بدترین شرایط باختن " برای هرچه که تو بگویی " دفاع خواهم کرد " و به تمام دلخوری هایم فریاد خواهم زد " حتی زمانی که وقت...
-
راه زندگی
دوشنبه 27 مرداد 1393 16:28
شکسته ها برنده ترند " دنیایشان کوچک است " مانند قلبشان " خیلی ها نمیدانند " شکسته چیست " یا کیست " شکسته ها برنده ترند " در کنارشان احساس کسی را داری که دوست دارد پرستار باشد " یا نوازشش کند " اما از شکسته ها میترسی " دور میشوی " اما نمیدانی چقدر ... " میدانی...
-
بازی
دوشنبه 9 تیر 1393 00:07
پشت یک میز " فقط من و تو " تنها " دلم میخواهد بازی کنم " رولت روسی " بلدی دیگر نه؟؟؟؟ همان بازی که یک فشنگ در هفتیر میگذارند و به نوبت به شقیقه ماشه میکشند " راحت است نگران نباش " تو همیشه خوش شانس بودی " میدانی چیست ؟ بیا قوانین بازی را عوض کنیم " هر هفت فشنگ را بگذار...
-
کاش
شنبه 3 خرداد 1393 02:56
ک ا ش " سه قطره از درون دریای کیبورد و دنیایی که در پشت ان پنهان است" زمانی که ان را مینویسی خودت نمیدانی چه معجزه ایی کرده ایی " شاید منظورم را نفهمی " مشکلی نیس " خیلی ها مثل تو هستند " در حالی که هرروز کاش هایشان را انبار کرده اند برای روزهای غیر مبادا "میدانی اگر یکبار یک کاش در...
-
جمله
جمعه 26 اردیبهشت 1393 02:48
بیا نزدیکتر " درس امروزمان جمله سازیست " جمله هایی که هر روز مرورشان میکنی بی انکه بدانی خالقشان خودت هستی "خیلی راحت است " باور کن " لحضات زندگیت را به حراج گذاشته ایی " نمیدانی برای چه زندگی میکنی " مغزت ذوب میشود از فکر های بی خود " این همه از لحضاتت را به باد دادی " یک...
-
خواب
دوشنبه 22 اردیبهشت 1393 00:48
چند ساعتی از تاریکی میگذشت " قدم میزدم "شاید تنها" فکرت در سرم بود " چشمانم خسته بود "صدای ماشین ها چنگال بر اعصاب نداشته ام میزد" فکرم به فرداها بود که امروزم را فراموش کردم "به خود که می ایم بیشتر مسیر را طی کردم "برای چه کاری امده بودم ؟ هرچه به مغزم فشار می اورم کمتر یادم می...
-
ناجی
شنبه 13 اردیبهشت 1393 00:33
دلیلی نداری برای هیچ چیز " فکر میکنی تمام زندگیت در پیدا کردن یک دلیل میگذرد " بی انکه بفهمی تمام دلیلش خودت هستی "خودت " میفهمی !؟ " تمام چرا هایی که میگفتی " تمام افسوس ها " کاش هایی که گفتی تن هرکس را به لرزه در میاورد " دنبال هیچ نگرد نمیابی باور کن " بی هیچ هر جای شهر...
-
تله ی کاغذی
چهارشنبه 20 فروردین 1393 00:34
نشستم " حتی پلک هم نمیزنم " سرد " سکوت " یک برش " چندین تا زدن روی کاغذ " مثلث های کوچک " برای خود درنا میسازم با کاغذ " کنارم روی نیمکت خسته " نشسته است ارام " بدون حرکت " حتی چشم هم ندارد " تا به دور دست ها خیره شود "میدانم ارزویش چیست " گنجشگ...
-
بران
یکشنبه 10 فروردین 1393 03:37
استارت میزنی " منتظر گرم شدن موتور هم نمیشوی حتی "دنده ی یک " بی رحمانه فشار می اوری " شتابت را همگان میبنند " برایت ماشا . . میگویند " دنده ی دو " شتابت اهسته تر " از همه چیز عبور میکنی " از کنار کودکان " خیابان ها " دنده ی سه "شتابت کندتر میشود . . "...
-
ازاد-ازادتر-ازادترین
یکشنبه 3 فروردین 1393 01:36
اینجا همه در بندند " روزگارشان به اسارت میگذرد " زندان های بعضی ها درب طلا دارد " بعضی دیگر سقفش فقط مانده به سجده برسد " میدانی ازاد بودن سخت است " دربند بودن سخت تر "اینجا هستند که خود را اشرف مخلوقات میدانند حتی اشرف اشرف مخلوقات " اهای اسمان نشین ها با شمام " شمایی که اخر...
-
شب بخیر
سهشنبه 27 اسفند 1392 03:54
مینویسم " خوب بلدم بازی با کلمات را " همه چیزم در ان خلاصه میشود " ولی وقتی میپرسی برای چه مینویسی " من یاد شب بخیر هایش می افتم " یا صب بخیر های بعد از ظهرش " نور ضعیف ، چشمان تارم " موزیک will go on " یاد نفس هایت بخیر " قدم هایت " گمراه نشو من همانم " فقط عینک...
-
ابی بیکران
پنجشنبه 22 اسفند 1392 02:04
خورشید رهایت نمیکند " چراغ ها "رقص نور های خیابان " دوس داری مشکی باشد همه جا " دستانت حتی " تاریکی محض رنگ اسمان . محال است رنگ ببازی یا بی رنگ شوی " من به افتاب پرست ها ایمان دارم هفت رنگ دنیا برایش فرقی ندارد " همرنگ میشود با تمام رنگها ، در حالی که افتاب را میپرستد " دنیای...
-
شبهای من
جمعه 9 اسفند 1392 02:48
ساعتها زیر دوش به کاشی های حمام خیره میشوی " یا حتی انها را میشماری " غذایت را سرد میخوری " ناهار ها را نصفه شب " صبحانه را شام " همه میخوابند و تو تازه صورتت را میشویی " لباسهایت دیگر به تو نمی ایند همه را قیچی میزنی "ساعتها به یک اهنگ تکراری گوش میدهی و هیچوقت اهنگ را حفظ نمیشوی...
-
سیب
یکشنبه 29 دی 1392 04:19
همینگونه بود از روز صفرم تا اخرش " هر روز بهانه ای بیشتر تا نفس گیر ثانیه ها" میدانی شاید دنیایت از بدو تولد شب بود " شاید نفسهایت بی اختیار بود "شاید حضورت به اجبار " شاید هم میدانستی سیب چقدر در سرنوشت تاثیر گذار است " خیالی نیس دلت که گرفت دنیا را فش میدهی " دلت که شکست دوس داری...
-
23 درجه زیر صفر
سهشنبه 10 دی 1392 00:51
بین تردید و دو دلی انتخاب سخت است " در کوچه پس کوچه های شهر ولگردی میکنم سرگرمی همیشگی ام است " شاید کوچه ها تلخ تر از هر قهوه ی بدون شکر باشد ولی من ان را دوست دارم " کاش رویا نبودی و من به جای غرق شدن در کوچه ها در تو غرق میشدم " نفس هایم تنگ و تنگ تر میشود وقتی به روزهای سگی ام فکر میکنم "...
-
سفید دوس داشتنی
چهارشنبه 20 آذر 1392 00:25
در حال قدم زدن دوباره افکار وحشی ام رم میکنند و افسارشان از دستم لیز میخورد " به همه چیز فکر میکنم " از درد جامعه تا سه هزار میلیارد لعنتی " دلم درد میگیرد از دخترکی که چوب کبریت های نفروخته اش را میخورد " مردی خورشید را میخرد تا سیگارش را روشن کند "مردی دیگر برای اجاره خانه کلیه اش را میفروشد...
-
الکی خندیدن
جمعه 15 آذر 1392 01:35
الکی خندیدن سخت ترین کار دنیاست " وقتی بهترین نقطه شهر در بهترین لحظه هم باشی دلت برای اتاق سه در چهارت تنگ شود " تا بخزی در تاریکیش " و یک فنجان چای کنار دستت باشد " و دفتری که ارزوی مچاله نشدن برگه هایش را به گور خواهد برد " وقتی صدای گریه ات از صدای موزیک اتاقت وحشیانه سبقت میگیرد "...
-
ناک اوت
شنبه 9 آذر 1392 23:10
صدای سوت را میشنوم سرم جرقه میزند " حرفهایت بدتر از ضربه هایش است " میدانم سکوت موریانه ترسناک تر از نعره ی شیر است " نمیدانم ساکت شوم یا در دنیایم سکوت را سرمشق کنم " سرم درد دارد از ان دردهایی که انسان را به سوی مرگ فرا میخواند "اینجا همه سرمشق دارن اختیار با خودشان نیس " مثل همیشه فقط...
-
وقتی خوابی
شنبه 9 آذر 1392 01:12
به یادم میایی انقدر برایت حرفهای بی ربط میزنم تا خوابت ببرد ومن هوایی میشوم برای لمس گیسوانت وقتی که تو خوابیو من بیدار بیدار... چقدر از سشنبه ها بیزارم " چقدر از خود بیخود میشوم وقتی میایی " حال قدم هایم کوچکتر شده انگار دوس ندارند این مسیر پایان شود " به دور دست ها خیره میشوم " دستانم از سرما ذوق...
-
خودمو خودم
پنجشنبه 7 آذر 1392 02:13
درصد هوشیاری ام به صفر نزدیک است ... ساعت سه و پانزده دقیقه ی بامداد که میشود مثل ادم های داغون میزنم دل شهر " خیابان ها " کوچه ها " خانه ها " اینجا هیچکسو هیچ چیز نیس فقط خودت هستیو خودت با تاریکی مبهم که احساس خواب نیمه شب را به تو میدهد " به اطرافم نگاه میکنم تمام شهر در کماست " امشب...