به یادم میایی انقدر برایت حرفهای بی ربط میزنم تا خوابت ببرد ومن هوایی میشوم برای لمس گیسوانت وقتی که تو خوابیو من بیدار بیدار... چقدر از سشنبه ها بیزارم " چقدر از خود بیخود میشوم وقتی میایی " حال قدم هایم کوچکتر شده انگار دوس ندارند این مسیر پایان شود " به دور دست ها خیره میشوم " دستانم از سرما ذوق ذوق میکند " دلم یک قهوه تلخ میخواهد در کنار همان مسیر سبز " تلخی قهوه که مرا به خود میاورد تازه میفهمم سشنبه استو من در مخوف ترین مسیر شهر بدون ترس قدم میزنم . . .
پاورقی : همیشه در این مسیر مردنم میاید
پاورقی : چشمان کم سو شده دیگر تورا نمیبینم!
پاورقی : کاش گریه ام میگرفت . . .