بوسه بر شب

بوسه بر شب

بوسه بر شب

بوسه بر شب

آرزو



تمام  آرزو هایت را در یک شیشه میریزی و هر روز صبح به  آن نگاه میکنی " شیشه ی آرزوهایت هر روز پر تر " اما دلت هر روز خالی تر میشود "روزی خواهد رسید که به تمام آنها برسی " اما ندانی از همه بزرگترشان کدام  بوده " برای کدام بیشتر تلاش کردی " و برای کدام شانس آوردی " از شیشه ی آرزویت خوب نگهداری کن " خیلی ها هر سال قبل از تولدشان شیشه ی یک ساله ی آرزوهایشان را میشکنند " و با خود میگویند : هی پسر امسال هم گذشت و شیشه ات جا ندارد " تمامش کن این مسخره بازی هارا "اصلا میدانی چیست ؟؟  بیخیال شیشه و آرزو ها "  یک جمله برایت کافیست : هی تو ،  شکستی تمام من را . . . .


پاورقی : گذشت و تو تبریک نگفتی

پاورقی : کاش همیشه شب بود حداقل بهانه داشتم برای حرف نزدن

پاورقی : رویاهایم آبی شدند برگرد

یلدای تنهایی



آن مرد رفت " آن مرد در باران رفت " آن مرد در باران و با ساکی پر از هیچ رفت " اینجا همه اینگونه اند " خالی  و پر صدا مثل طبل " امروز همه شاد بودند و دوست نداشتند فکر کنند به ناشادی ها " و من لبخند میزنم از این حس زودگذر " که فردا دوباره شب ها کوتاه میشوندو غم های من بلند " بیا بازی کنیم ، یک بازی تکراری " بازی که هر مرحلش تفاوتی نداردبا مرحله بعدیش و تو چه مشتاق دیدن آینده ایی  " بازی جالبی است ،  در تمام  مرحله ها تنها جان از دست میدهی " و چقدرجالبتر انکه  هر چقدر هم ماهر باشی باز هم جانت از دست میرود " من یک بازی کننده ام  وبازی میکنم تمام زندگیم را 



پاورقی : امروز یلدا بود ،  ساعت دو بعد از ظهر با صدای بلندگوی وانتی که نمک میفروخت از خواب بیدار شدم " دوره گرد نمک فروش از همه بهتر میدانست در روز شیرینی ها فروختن شوری ، شیرینی میاورد" کسی چه میداند شاید نمک هایش را از انبار اشکهایش گرفته...


پاورقی : دنیای من زیر نور فانوس ، یلدایتان مبارک


روی خط . . .


نقاشی ات را روی کاغذ کاهی کشیدم ، زیبا بودی ، غرق در تماشای تو ، بهتی عجیب  " وشبانگاهی لبریز از بغض " خانه ات اباد " یادت هست؟؟ خیابانو بارانو تو ، و جاده هایی آبی " روزها گذشت " تکه هایت ریز تر شده " فراموش شدی در پیچ و خم پوسیده ی احساسم " دیگر ازتو نخواهم نوشت " نبودی که ببینی عید قربان امسال ، قلبم را به سیخ کشیدم " روی آتش چقدر  بوی جسارت میداد . . . 


پاورقی : آبی رنگ خون

پاورقی : در مار پله ی احساست همیشه به یاد داشته باش تاس ها حقیقت را میگویند

پاورقی : تولدت مبارکو خودم باید بگم بهت . .کادویی که خربدمو . . .

تب



نوشتم و خواندی " خندیدمو گریه کردم " سرد شدم از تمام بودن ها " چقدر سخت است آبی باشی اما مشکی برازنده ات باشد " یا حتی ندانی آبی چه رنگیست اما  " من به اندازه تمام تیر های چراغ برق " تمام سنگ فرش پیاده رو های شهر " تمام نیمکت های کهنه ی پارک ها " تمام ستاره های نیمه شب " عاشقم " یا روانی یا دیوانه " کسی چه میداند در دنیایی که همه عاقلند دیوانگی بزرگترین داشته ی یک نفر میشود گاهی " من شخصی که جنون شد " روزی پر از درد " شبی پر از وهم  داشت " من هرشب تب میکنم در دمای زیر صفر درجه ی نبود  تو " و تو چه زیبا و رقصان میروی عین دود گرم سیگار . . . . 



پاورقی : اینجا من تنها و دیگر هیچ .. 

پاورقی : سشنبه بود لعنتی 

پاورقی : آبی آبی آبی 

پاورقی : درخت آبی ، کوچه آبی ، دنیا آبی . . .

رفتن


بازی میکنم " یا خود را به بازی میگیرم " تمام شدنش هیچ " شروعی که پایان بود " دور اخر است لعنتی "با توام میدانی اینجا اخر خط است؟؟ ، راهی نداری یا میمیری یا بر میگردی "  بیخیال چه فرقی دارد وقتی همیشه برای تو بد بوده " خنده ام میگیرد از آبی که از سر گذشت " از جانی که دیگر نیست " از شبی که برایت روز شده " از روزی که برایت طعم تاریکی میدهد " از مزه های تلخ سیگار که برایت شیرین ترینند " از شیرینی هایی که برایت تلخی خاطراتت را رقم میزنند " از خاطراتی که در دلت غوغا میکنند " از دلی که شکسته " از شکسته ایی که مرد مینامند " از مردی که پیر شد " از پیری که چمدانش را بست " و چمدانی که چیزی در آن نیست... " بیخیال کسی که نمیخواند اراجیف مسخره ی تورا " بمان لعنتی ، بمانو بنویس ، گریه کن ، اه بکش " زندگی خودت است "  اصلا میدانی چیست ؟؟؟ یک گالن بنزین ، یک فندک ، و شعله ایی که میسوزاند یکجا تو و خاطراتت را . . . . . . 


پاورقی : چیزی نیست نگران نباش دلم ، خوب میدانم کف کرده ایی برای یک روزی که سگی نیست 

پاورقی : رفتن زیباترین است نه ؟؟ 

پاورقی : خیلی آبی شده ام خیلی


برای تو که پشت به تخته ایی


در کلاس زندگی من " درس امروزم " زخم " هر چیزی که زخم ایجاد کند درد دارد" و درد خواهد گرفت "  درد،  درد است و شوخی ندارد" مهم نیست تنهایی " خیالی نیست  همه ترکت کردند " چه فرقی دارد وقتی با دیگران هم باشی تنهایی امانت را میبرد " بیا " بیا بشینو یاد بگیر " درد ، درد دارد و تو راهی نداری و باید یاد بگیری و بزرگ شوی مهم نیست که به درس گوش می دهی یا نه به هر حال دو راه بیشتر نخواهی داشت"  دو راهی که تکه کلام طبیعت است" یاد میگیری یا یادت دهم لعنتی . . . 

پاورقی : لعنت به تو و هر چه که شبیه توست. . . 
پاورقی : اینجا من تنها و دیگر هیچ 
پاورقی : سخت است تنفس من قسم خوردم 

تکرارهایی مرموز



چشمهایی که به ثانیه خیره بود " اکنون در صدد پیدا کردن خویش است " غرق در حسی عجیب " بی مهابا " بدون ترس " قلبی ارام " و شبانگاهی سراسر بغز " دردهایم مانند گوسفندان قابل شمارش قبل از خواب شده است " امشب من بازنده هستم به تمام سال ها " به تمام ثانیه ها " به تمام خویشتن " امشب یک جرعه نفس برایم کافیست " امشب تکرار میشوم همانند صدای قلبی که تپید " صدای ضربه ی مشتها که با بغز بر دیوار کوبیده میشود " همانند صدای تبر بر اعماق وجود یک درخت " همانند اسمانی که میداند غروبش در پس طلوعش خواهد بود " همانند مردی خسته که یقین دارد سیگارش در پشت سیگار دیگریست " تکرار میشوم " همانند پسری که هر سال تولد میگیرد . . . 



پاورقی : من و یک کاپشن کلفت و خیابونای سرد ،بیخیال دنیا با تمام ادم کوکی های مسخره اش به اضافه تو

پاورقی : چه غریبانه گذشت روزهایم 

پاورقی : پسرک تولد تکرار هایت مبارک

پاورقی : اخ که چقدر از سشنبه ها متنفرم 

پاورقی : 23 سال پیش سشنبه ساعت 17 ، غروب خواهم ماند برای همیشه 

مردی در اتش



صداهای ضخیم " حوصله را از سرم میپراند " رو به صفر ثانیه ها میروم" دنیایم ابری شده " حال اخرین هفته است و من در اخرین سشنبه . . . " روحی در من نمانده تا در اتش پیاده کنم " اتش از من بهتر میداند خاکستر چیزی برای سوختن ندارد " همان بس که نشستم پای حنجره ی شادمهر و من تنها کسی هستم که از همه بهتر میداند دنیا کوچکتر از ان است که گم شده ایی را در ان یافته باشی ، بیخیال " مهم نیس این لعنتی را از دوشاخه میکشم کسی چه میداند امروز برق نداریم اصلا . . .



پاورقی : چارشنبه سوری و عید بعد از ان به شما . . . باد " خنده ام میگیرد سال های از دست رفته را بهم مبارک میگویند 

پاورقی : چه زیبا خود را در اتش میبینم

پاورقی : همرنگ جماعت بودن سخت است نه؟؟


پاورقی : 94 مبارک

زمانی برای کشتن

ساعت ها همچو باد در گذرند . . .

زمانی که برای پیروزی میجنگیدم " باختنم در چند قدمی من بود " و من چه اسوده از گذر زمان برای خود فردایی بهتر اندیشیدم " در افکار خودم غرق میشوم " دنیای من کوچک است اندازه ی تعداد ارقام ساعت دیواری "  به وسعت کتاب شازده کوچولو " به کوچکی چند تکه کاغذ "بی نفس برای پایان ایستاده ام " اگر نمیخواهی درک کنی خیالی نیس " همه تظاهر به دانستن میکنند " و چه عمیق بود جمله ی اینیشتین در واپسین روزهای زندگی اش : من بعد از این همه زندگانی دانستم که هیچ نمیدانم . . . 

زندگیت را با تمام نداستگی بگذران مهم نیس بگذار بگویند نفهمید همین که خود به خودت ایمان داری کافیست 



پاورقی : یک حبه قند با چای پررنگ میشود دنیای برای خودش گاهی

پاورقی : کلمات برایم حکم نفس را دارند

پاورقی : قسم به شب زیباتر از تو باز هم خودت هستی

بی بدیل

نمیدانم چگونه شروع شد " از رویا های رنگین به شبگردی رسیدم " برایم معماست " هرشب برای خود زمزمه میکنم " چرا " چرا ؟؟ شاید دوست داشتم رنگ تاریکی را به تمام رنگ ها " شاید هم از معما خوشم می امد " دنیایم و  زندگیم شکل تو شده است " یادت در تمام فضای وجودم بال بال میزند و من تنها در کناری نشسته ام و همانند پسرکی که از دیدن صحنه زبح مرغ از ترس چادر مادرش را میکشد به تو چنگ میزنم " تقاضایی نیس تنها جان بده و تمامش کن همین . . .



پاورقی : هرشب تنهایی 

پاورقی : میشمارم تا خوابم ببرد " علامت سوال های درون مغزم را . . .