تمام آرزو هایت را در یک شیشه میریزی و هر روز صبح به آن نگاه میکنی " شیشه ی آرزوهایت هر روز پر تر " اما دلت هر روز خالی تر میشود "روزی خواهد رسید که به تمام آنها برسی " اما ندانی از همه بزرگترشان کدام بوده " برای کدام بیشتر تلاش کردی " و برای کدام شانس آوردی " از شیشه ی آرزویت خوب نگهداری کن " خیلی ها هر سال قبل از تولدشان شیشه ی یک ساله ی آرزوهایشان را میشکنند " و با خود میگویند : هی پسر امسال هم گذشت و شیشه ات جا ندارد " تمامش کن این مسخره بازی هارا "اصلا میدانی چیست ؟؟ بیخیال شیشه و آرزو ها " یک جمله برایت کافیست : هی تو ، شکستی تمام من را . . . .
پاورقی : گذشت و تو تبریک نگفتی
پاورقی : کاش همیشه شب بود حداقل بهانه داشتم برای حرف نزدن
پاورقی : رویاهایم آبی شدند برگرد
آن مرد رفت " آن مرد در باران رفت " آن مرد در باران و با ساکی پر از هیچ رفت " اینجا همه اینگونه اند " خالی و پر صدا مثل طبل " امروز همه شاد بودند و دوست نداشتند فکر کنند به ناشادی ها " و من لبخند میزنم از این حس زودگذر " که فردا دوباره شب ها کوتاه میشوندو غم های من بلند " بیا بازی کنیم ، یک بازی تکراری " بازی که هر مرحلش تفاوتی نداردبا مرحله بعدیش و تو چه مشتاق دیدن آینده ایی " بازی جالبی است ، در تمام مرحله ها تنها جان از دست میدهی " و چقدرجالبتر انکه هر چقدر هم ماهر باشی باز هم جانت از دست میرود " من یک بازی کننده ام وبازی میکنم تمام زندگیم را
پاورقی : امروز یلدا بود ، ساعت دو بعد از ظهر با صدای بلندگوی وانتی که نمک میفروخت از خواب بیدار شدم " دوره گرد نمک فروش از همه بهتر میدانست در روز شیرینی ها فروختن شوری ، شیرینی میاورد" کسی چه میداند شاید نمک هایش را از انبار اشکهایش گرفته...
پاورقی : دنیای من زیر نور فانوس ، یلدایتان مبارک
نقاشی ات را روی کاغذ کاهی کشیدم ، زیبا بودی ، غرق در تماشای تو ، بهتی عجیب " وشبانگاهی لبریز از بغض " خانه ات اباد " یادت هست؟؟ خیابانو بارانو تو ، و جاده هایی آبی " روزها گذشت " تکه هایت ریز تر شده " فراموش شدی در پیچ و خم پوسیده ی احساسم " دیگر ازتو نخواهم نوشت " نبودی که ببینی عید قربان امسال ، قلبم را به سیخ کشیدم " روی آتش چقدر بوی جسارت میداد . . .
پاورقی : آبی رنگ خون
پاورقی : در مار پله ی احساست همیشه به یاد داشته باش تاس ها حقیقت را میگویند
پاورقی : تولدت مبارکو خودم باید بگم بهت . .کادویی که خربدمو . . .
نوشتم و خواندی " خندیدمو گریه کردم " سرد شدم از تمام بودن ها " چقدر سخت است آبی باشی اما مشکی برازنده ات باشد " یا حتی ندانی آبی چه رنگیست اما " من به اندازه تمام تیر های چراغ برق " تمام سنگ فرش پیاده رو های شهر " تمام نیمکت های کهنه ی پارک ها " تمام ستاره های نیمه شب " عاشقم " یا روانی یا دیوانه " کسی چه میداند در دنیایی که همه عاقلند دیوانگی بزرگترین داشته ی یک نفر میشود گاهی " من شخصی که جنون شد " روزی پر از درد " شبی پر از وهم داشت " من هرشب تب میکنم در دمای زیر صفر درجه ی نبود تو " و تو چه زیبا و رقصان میروی عین دود گرم سیگار . . . .
پاورقی : اینجا من تنها و دیگر هیچ ..
پاورقی : سشنبه بود لعنتی
پاورقی : آبی آبی آبی
پاورقی : درخت آبی ، کوچه آبی ، دنیا آبی . . .
بازی میکنم " یا خود را به بازی میگیرم " تمام شدنش هیچ " شروعی که پایان بود " دور اخر است لعنتی "با توام میدانی اینجا اخر خط است؟؟ ، راهی نداری یا میمیری یا بر میگردی " بیخیال چه فرقی دارد وقتی همیشه برای تو بد بوده " خنده ام میگیرد از آبی که از سر گذشت " از جانی که دیگر نیست " از شبی که برایت روز شده " از روزی که برایت طعم تاریکی میدهد " از مزه های تلخ سیگار که برایت شیرین ترینند " از شیرینی هایی که برایت تلخی خاطراتت را رقم میزنند " از خاطراتی که در دلت غوغا میکنند " از دلی که شکسته " از شکسته ایی که مرد مینامند " از مردی که پیر شد " از پیری که چمدانش را بست " و چمدانی که چیزی در آن نیست... " بیخیال کسی که نمیخواند اراجیف مسخره ی تورا " بمان لعنتی ، بمانو بنویس ، گریه کن ، اه بکش " زندگی خودت است " اصلا میدانی چیست ؟؟؟ یک گالن بنزین ، یک فندک ، و شعله ایی که میسوزاند یکجا تو و خاطراتت را . . . . . .
پاورقی : چیزی نیست نگران نباش دلم ، خوب میدانم کف کرده ایی برای یک روزی که سگی نیست
پاورقی : رفتن زیباترین است نه ؟؟
پاورقی : خیلی آبی شده ام خیلی
چشمهایی که به ثانیه خیره بود " اکنون در صدد پیدا کردن خویش است " غرق در حسی عجیب " بی مهابا " بدون ترس " قلبی ارام " و شبانگاهی سراسر بغز " دردهایم مانند گوسفندان قابل شمارش قبل از خواب شده است " امشب من بازنده هستم به تمام سال ها " به تمام ثانیه ها " به تمام خویشتن " امشب یک جرعه نفس برایم کافیست " امشب تکرار میشوم همانند صدای قلبی که تپید " صدای ضربه ی مشتها که با بغز بر دیوار کوبیده میشود " همانند صدای تبر بر اعماق وجود یک درخت " همانند اسمانی که میداند غروبش در پس طلوعش خواهد بود " همانند مردی خسته که یقین دارد سیگارش در پشت سیگار دیگریست " تکرار میشوم " همانند پسری که هر سال تولد میگیرد . . .
پاورقی : من و یک کاپشن کلفت و خیابونای سرد ،بیخیال دنیا با تمام ادم کوکی های مسخره اش به اضافه تو
پاورقی : چه غریبانه گذشت روزهایم
پاورقی : پسرک تولد تکرار هایت مبارک
پاورقی : اخ که چقدر از سشنبه ها متنفرم
پاورقی : 23 سال پیش سشنبه ساعت 17 ، غروب خواهم ماند برای همیشه
صداهای ضخیم " حوصله را از سرم میپراند " رو به صفر ثانیه ها میروم" دنیایم ابری شده " حال اخرین هفته است و من در اخرین سشنبه . . . " روحی در من نمانده تا در اتش پیاده کنم " اتش از من بهتر میداند خاکستر چیزی برای سوختن ندارد " همان بس که نشستم پای حنجره ی شادمهر و من تنها کسی هستم که از همه بهتر میداند دنیا کوچکتر از ان است که گم شده ایی را در ان یافته باشی ، بیخیال " مهم نیس این لعنتی را از دوشاخه میکشم کسی چه میداند امروز برق نداریم اصلا . . .
پاورقی : چارشنبه سوری و عید بعد از ان به شما . . . باد " خنده ام میگیرد سال های از دست رفته را بهم مبارک میگویند
پاورقی : چه زیبا خود را در اتش میبینم
پاورقی : همرنگ جماعت بودن سخت است نه؟؟
پاورقی : 94 مبارک
ساعت ها همچو باد در گذرند . . .
زمانی که برای پیروزی میجنگیدم " باختنم در چند قدمی من بود " و من چه اسوده از گذر زمان برای خود فردایی بهتر اندیشیدم " در افکار خودم غرق میشوم " دنیای من کوچک است اندازه ی تعداد ارقام ساعت دیواری " به وسعت کتاب شازده کوچولو " به کوچکی چند تکه کاغذ "بی نفس برای پایان ایستاده ام " اگر نمیخواهی درک کنی خیالی نیس " همه تظاهر به دانستن میکنند " و چه عمیق بود جمله ی اینیشتین در واپسین روزهای زندگی اش : من بعد از این همه زندگانی دانستم که هیچ نمیدانم . . .
زندگیت را با تمام نداستگی بگذران مهم نیس بگذار بگویند نفهمید همین که خود به خودت ایمان داری کافیست
پاورقی : یک حبه قند با چای پررنگ میشود دنیای برای خودش گاهی
پاورقی : کلمات برایم حکم نفس را دارند
پاورقی : قسم به شب زیباتر از تو باز هم خودت هستی
نمیدانم چگونه شروع شد " از رویا های رنگین به شبگردی رسیدم " برایم معماست " هرشب برای خود زمزمه میکنم " چرا " چرا ؟؟ شاید دوست داشتم رنگ تاریکی را به تمام رنگ ها " شاید هم از معما خوشم می امد " دنیایم و زندگیم شکل تو شده است " یادت در تمام فضای وجودم بال بال میزند و من تنها در کناری نشسته ام و همانند پسرکی که از دیدن صحنه زبح مرغ از ترس چادر مادرش را میکشد به تو چنگ میزنم " تقاضایی نیس تنها جان بده و تمامش کن همین . . .
پاورقی : هرشب تنهایی
پاورقی : میشمارم تا خوابم ببرد " علامت سوال های درون مغزم را . . .