مینویسم " خوب بلدم بازی با کلمات را " همه چیزم در ان خلاصه میشود " ولی وقتی میپرسی برای چه مینویسی " من یاد شب بخیر هایش می افتم " یا صب بخیر های بعد از ظهرش " نور ضعیف ، چشمان تارم " موزیک will go on " یاد نفس هایت بخیر " قدم هایت " گمراه نشو من همانم " فقط عینک دودی به چشمانم است " زیباست نهایت رنگ " شکوه ... " بگذار فکر کنند نابیناست یا دوس ندارد ببیند قیافه اطرافیانش را " ولی رفیق شب بخیر هایت ازارم میدهد " بفهم چشمانم نمیخواهد ببیند به غیر شب را . . .
پاورقی : یادت بخیر ، روحت شاد ، فاصله میان ان بدبختی و این بدبختی من
پاورقی : بخوان رد شو برایم عادیست
پاورقی: شب بخیر
خورشید رهایت نمیکند " چراغ ها "رقص نور های خیابان " دوس داری مشکی باشد همه جا " دستانت حتی " تاریکی محض رنگ اسمان . محال است رنگ ببازی یا بی رنگ شوی " من به افتاب پرست ها ایمان دارم هفت رنگ دنیا برایش فرقی ندارد " همرنگ میشود با تمام رنگها ، در حالی که افتاب را میپرستد " دنیای خودم است سیاه یا ابی یا حتی قرمز " برایم مهم نیس تو چه بگویی " یا در چه حالی باشی " دنیایم بی کران است به رنگ ابی " باور نداری ؟؟؟
پا ورقی : ابی اسمانم چقدر خوشبخت بودی و نمیدانستی
پاورقی : نبودنت شفاف است لعنتی
پاورقی : ابی خواهم شد باور کن
ساعتها زیر دوش به کاشی های حمام خیره میشوی " یا حتی انها را میشماری " غذایت را سرد میخوری " ناهار ها را نصفه شب " صبحانه را شام " همه میخوابند و تو تازه صورتت را میشویی " لباسهایت دیگر به تو نمی ایند همه را قیچی میزنی "ساعتها به یک اهنگ تکراری گوش میدهی و هیچوقت اهنگ را حفظ نمیشوی " شبها علامت سوال های فکرت را میشماری تا خوابت ببرد " میدانی تنهایی از تو ادمی میسازد که دیگر ادم نیست "روزهایم اینگونه وشب هایم اصلا نمیگذرد . . .
پاورقی : کاش خواب زمستانی برای انسان هم رعایت میشد!
پاورقی : یا حتی میشد مرد !
پاورقی : حرفهایم را نمیفهمی نخوان ، بدرقه بلد نیستم راه خروج را بلدی