بوسه بر شب

بوسه بر شب

بوسه بر شب

بوسه بر شب

سفید دوس داشتنی

 

 

 

 

در حال قدم زدن دوباره افکار وحشی ام  رم میکنند و افسارشان از دستم لیز میخورد " به همه چیز فکر میکنم " از درد جامعه تا سه هزار  میلیارد لعنتی " دلم درد میگیرد از دخترکی که چوب کبریت های نفروخته اش را میخورد " مردی خورشید را میخرد تا سیگارش را روشن کند "مردی دیگر برای اجاره خانه کلیه اش را میفروشد " زنی برای زیبایی کل بدنش را عمل میکند " دنیای عجیبی شده " یکی پول هایش را پارو میکند یکی اشک هایش را " اهای لعنتی ، همانی که چک های میلیاردی میکشی " با توام وقتی قهوه ات را سر کشیدی برای فالش سر چهار راه بیا " اینجا کودکانی هستند " که تقدیرشان را خیلی وقت پیش فروخته اند . . . " دست در جیبم میکنم دو ، سه ، چهار ، پنج  همه اش را دیروز و روزهای قبل ان خورده ام " استامینوفن را میگویم" برای امروزم باقی نمانده " هزیان میگویم بیخیال . . . 

 

 

پاورقی : دیگر برایم طعم اسمارتیز را میدهد همان قرص سفید دوس داشتنی 

  

پاورقی : بعضی وقت ها این سوال برایم پیش می اید که خدا مارو به خاطر بلاهایی که سرهم می اوریم می بخشه؟ ولی بعد به  دورو برم نگاه میکنم و به ذهنم میرسد خدا خیلی وقته اینجا رو ترک کرده 

  

 

پاورقی : کاش تو مغازه ها هم کنار اسمارتیز ، کدئین میفروختن !!!

الکی خندیدن

  

 

 الکی خندیدن سخت ترین کار دنیاست " وقتی بهترین نقطه شهر در بهترین لحظه هم باشی دلت برای اتاق سه در چهارت تنگ شود " تا بخزی در تاریکیش " و یک فنجان چای کنار دستت باشد " و دفتری که ارزوی مچاله نشدن برگه هایش را به گور خواهد برد " وقتی صدای گریه ات از صدای موزیک اتاقت وحشیانه سبقت میگیرد " اری الکی خندیدن سخت ترین کار دنیاست " وقتی شال و کلاه میکنی میروی جای همیشگی " وبی هیچ بهانه ایی دلت میگیرد " الکی خندیدن سخت ترین کار دنیاست وقتی نمیتوانی سر یک نفر را شیره بمالی زمانی که لبانت از دو طرف کش می اید مثل دلقک های سیرک " تا باور کند میخندی " همانی که توی ایینه زل میزنی به چشمانش " و با زبان بی زبانی فریاد میزند " این قیافه چقدر به تو نمی اید پسر. . . ! 

 

پاورقی : عاشق تمام روزهایی هستم که خنده ام را با هیچ چیز دیگر جز خنده اشتباه نمیگیری 

 

پاورقی : میبینی از همه چیز خنده میبارد بخند لعنتی 

 

پاورقی : کاش میشد اخر بعضی چیز ها را عوض کرد !

ناک اوت

 صدای سوت را میشنوم سرم جرقه میزند " حرفهایت بدتر از ضربه هایش است " میدانم سکوت موریانه ترسناک تر از نعره ی شیر است " نمیدانم ساکت شوم یا در دنیایم سکوت را سرمشق کنم " سرم درد دارد از ان دردهایی که انسان را به سوی مرگ فرا میخواند "اینجا همه سرمشق دارن اختیار با خودشان نیس " مثل همیشه فقط مینویسند از داشته ها و نداشته هایت " بعد دقیقا ان را به پیشانی ات میچسبانند و در کنارت ارام میگیرند " اینجا حتی معلمان مشق شب را برای خودشان نیز سرمشق میکنند " نوشتن نوشتن است بنویس از تمام بی رحمی ها " بنویس از دلهای بی تپش " بنویس از شکسته های روزگار " بنویس لعنتی دنیایت را در نوشته خلاصه کن " نوشته ها پر مفهوم ترند " با نگاهی ارام به پشت بر میگردم با لحنی خشن میگویم : چند بار گفتم در دانشگاه مرا با سوت صدا نکن ...  

 

پاورقی : روحم داره از دهنم در میاد 

 

پاورقی : مواظب باش دفترت به موقع تمام شود 

 

پاورقی : خر خودتی !

وقتی خوابی

 

 

 به یادم میایی انقدر برایت حرفهای بی ربط میزنم تا خوابت ببرد ومن هوایی میشوم برای لمس گیسوانت وقتی که تو خوابیو من بیدار بیدار... چقدر از سشنبه ها بیزارم " چقدر از خود بیخود میشوم وقتی میایی " حال قدم هایم کوچکتر شده انگار دوس ندارند این مسیر پایان شود " به دور دست ها خیره میشوم " دستانم از سرما ذوق ذوق میکند " دلم یک قهوه تلخ میخواهد در کنار همان مسیر سبز " تلخی قهوه که مرا به خود میاورد تازه میفهمم سشنبه استو من در مخوف ترین مسیر شهر بدون ترس قدم میزنم  . . . 

 

پاورقی : همیشه در این مسیر مردنم میاید 

 

پاورقی : چشمان کم سو شده دیگر تورا نمیبینم! 

 

پاورقی : کاش گریه ام میگرفت . . .

خودمو خودم

درصد هوشیاری ام به صفر نزدیک است ... ساعت سه و پانزده دقیقه ی بامداد که میشود مثل ادم های داغون میزنم دل شهر "  خیابان ها " کوچه ها " خانه ها " اینجا هیچکسو هیچ چیز نیس فقط خودت هستیو خودت با تاریکی مبهم که احساس خواب نیمه شب را به تو میدهد " به اطرافم نگاه میکنم تمام شهر در کماست " امشب انگار تمام تیر های چراغ برق به من زل زده اند شاید هم میدانند چقد برایم حال بهم زنی شده قیافه ادمک های شهر که تا چند ساعت دیگر خواب خیابان ها را بی خواب خواهد کرد " هنوز خودم هستمو خودم و خیابان هایی که در تاریکی پنهان شده اند و سکوتی اغوا کننده که تمام وجودم را فرا گفته حتی از ترس صدای برخورد کفشهایم و شکستن سکوت بدون کفش مسیر را طی میکنم شب در حال رفتن است تا جای خود را دوباره به یک زندگی تو خالی که با صب بخیر شروع میشود بدهد اینجا زندگیست میدانی دیگر نه !؟؟ 

 

پاورقی : خیالی نیس اگر در کوچه هم تنها بودی 

 

پاورقی : هیس! شتر دیدی ندیدی

تب سرد

نظرات: 1


میدونی دوس دارم اینبار احمق باشم " الکی الکی فک کنم زیاد خوشحالم و اصلا طعنه ها و حرفای اطرافیانم برام مهم نباشه تو مسیر پیاده رو قدم بزنم" بی هدف برم تا خستگی پاهامو احساس کنم " برم رو نیمکت داغونو خسته ی پارک لم بدم  مچاله بشم زیر پوست خاطرات " تو هوای سرد به ادمک ها  نگاه کنم که تنها علامت زنده بودنشان خارج شدن بخار از دهانشان است " به راستی این روزها ادم ها  چقدر مرده اند...




پاورقی : بیخیال مگه هر چیزیرو که دوس داری باید همون بشه؟؟؟


پاورقی : چرند گفتم حالم از این مدل روزها بهم میخوره


بال های بی پر . . .

به من نگاه کن 

زندگی با توام چه فکر کردی؟

جوری طراحی شدی که هیچ چیز دوامت را ندارد.حتی وقتی کبکت خروس میخواند یا حتی زمانی که احساس میکنی تنها ادم باقی مانده هستی یا مثل شخصیت ویل اسمیت در فیلم "من یک افسانه ام" که با یک عالمه دردو رنج زندگی را میگذرانی در حالی که تمام درد هایت را در کوله پشتی ات پنهان میکنی و منتظری تا زندگی در ان واحد کات شود و صدای تالاپ و تلوپ که هر لحظه از سینه ات باعث ازار گوش هایت میشود ناگهان سایلنت شود تا جدی جدی راحت شوی و احساس پرواز را جور دیگر مزه مزه کنی . . . وقتی بین زمین و هوا میمانی و اینده ات میشود یک علامت سوال و همش چرند میگویی دیگران را لعنت میکنی "خودت را میزنی به خل بودن تا نشکند کمر نحیفت زیر ضربات سنگین زندگی" پس اری دنیا را همینگونه ساخته اند که میبینی دوس نداشتنش سخت تر از دوس داشتنش می شود بعضی وقت ها . باید بشینی و فیلمت را نگاه کنی حتی اگر اخرش را نیز از بر باشی"دلت میشکند به درک" گریه امانت نمیدهد به جهنم " دلت مردن میخواهد خیالی نیس " فقط سر جایت بنشین ارامو بی صدا حتی نفس هم نکش در فیلمت غرق شو " لعنتی این فیلم حقیقت دارد "زندگی توست توی همین دنیا 

خوب تماشایش کن هیس ...


پاورقی : پرواز را بخاطر بسپار 

پرنده مردنیست....


پاورقی : خیالی نیس اگر فشنگ هایت تمام شد  هنوز سر نیزه را داری نترس


پاورقی : میدونی هنوز درگیر شبم 

رفیق دلم برات تنگ میشه...

شروع

وقتی افکارم در میان اندوه هایم قرنطینه میشود.خاطراتم به جوش می اید در ورای این روزها
بر میگردم به گذشته هایی که هرگز نداشتم
کاش میشد با یه مته بزرگ یه حفره گنده وسط مغزم بکارم تا همه ادم بدها با حرفهای بدتر از نیش مارشون بیرون بریزه . دوس دارم تمام نقشه های زندگیمو روی کاغذ بکشم اینقدر بکشم تا خوابم ببره و وقتی بیدار بشم تازه بفهمم پاییزو نقاشی کردم 
زمانی که گریه های بی صدا را هیچکس باور نمیکرد من مهمان شب بودم
اما من هنوز دوس دارم خواب ببینم
خواب قاصدک ... خواب های بی سرو ته...
خواب هر چیزی به جز تو
میدانم چقدر دوس نداشتنی هستی وقتی در بهار بوی پاییز را میدهی
پاییزی که برای گریه های نکرده ام لالایی خواند وقتی دردم را نمیدانست
حالا مدت ها گذشته
در سرم به هزاران تیکه تقسیم شدی
و چقدر سخت است چسباندن تکه هایت به هم
چشمانم خسته اند دیگر رمقی برای باز شدن ندارند
به خواب میروم دوباره شاید نقاشیم بهار ظاهر شود


پاورقی:حرفهایی هست که فقط تو قرنطینه میشه زد
پاورقی:لعنت به تو و تمام خاطراتت.

پاورقی: هشدار اینجا قرنطینه است....