وقتی افکارم در میان اندوه هایم قرنطینه میشود.خاطراتم به جوش می اید در ورای این روزها
بر میگردم به گذشته هایی که هرگز نداشتم
کاش میشد با یه مته بزرگ یه حفره گنده وسط مغزم بکارم تا همه ادم بدها با حرفهای بدتر از نیش مارشون بیرون بریزه . دوس دارم تمام نقشه های زندگیمو روی کاغذ بکشم اینقدر بکشم تا خوابم ببره و وقتی بیدار بشم تازه بفهمم پاییزو نقاشی کردم
زمانی که گریه های بی صدا را هیچکس باور نمیکرد من مهمان شب بودم
اما من هنوز دوس دارم خواب ببینم
خواب قاصدک ... خواب های بی سرو ته...
خواب هر چیزی به جز تو
میدانم چقدر دوس نداشتنی هستی وقتی در بهار بوی پاییز را میدهی
پاییزی که برای گریه های نکرده ام لالایی خواند وقتی دردم را نمیدانست
حالا مدت ها گذشته
در سرم به هزاران تیکه تقسیم شدی
و چقدر سخت است چسباندن تکه هایت به هم
چشمانم خسته اند دیگر رمقی برای باز شدن ندارند
به خواب میروم دوباره شاید نقاشیم بهار ظاهر شود
پاورقی:حرفهایی هست که فقط تو قرنطینه میشه زد
پاورقی:لعنت به تو و تمام خاطراتت.
پاورقی: هشدار اینجا قرنطینه است....